لــعل سـلـسـبیــل
یک خانومی هست با کفش های کتانی زرد و مشکی آدیداس هر روز یک ساعت می رود پیاده روی. بعد هرکه توی مجتمع می بینداش، از نگهبان دم در تا زن های همسایه بهش می گویند که این چه کاری است؟! چه همتی داری تو! خسته نمی شوی؟ بی خیال! بیا بشین کنار ما یک کم حرف بزن و خوش بگذران. خانم های همسایه خودشان چند ساعت چند ساعت لب باغچه می نشینند و هیچ خسته نمی شوند.
هربار این خانم می رود و می آید یک چیزی بهش می گویند، بعد یک روز وقتی آن خانوم دارد از پیاده روی بر می گردد، در یک متری این زن ها در حین پایین آمدن از یک پله ی ناقابل پایش پیچ می خورد و شپلق! عین سوسک چهار دست و پا می چسبد کف زمین. همه ی خریدهایش از جمله نیم کیلو زرشک تازه به همراه آبرویش پخش زمین می شود.
بعد این خانم خجالت زده با پای دردناک بلند می شود برود واحدشان، همه ی زن های همسایه به اتفاق می گویند رفتی خانه برای خودت اسفند دود کن، چشمت زده اند. آن خانم لبخند می زند و سر تکان می دهد، در حالی که می داند توی خانه شان نه اسفند دارد و نه اسفند دود کن.
Design By : LoxTheme.com |